پارت ۸۰

ات که رفت بالا، جونگ‌کوک سریع پشت سرش دوید، صدای قدم‌هاش رو پله‌ها می‌پیچید. جونگ‌سو و تهیونگ هم بی‌معطلی دنبالشون رفتن.

در اتاق قدیمی ات که باز شد، انگار هیچ‌چیز تغییر نکرده بود. همه‌چیز سر جاش بود، حتی بوی قدیمی چوب و پرده‌های نیمه‌کشیده. ات با همون لباس خاکی و کمی پاره، نشسته بود روی تخت، صاف و بی‌حرف، منتظر.

ات که وارد شد، مستقیم گفت:
– «کمک‌های اولیه کجاست؟»

جونگ‌سو بدون معطلی:
– «تو کمد.»

کمد رو باز کرد، جعبه‌ی کمک‌های اولیه رو برداشت و نشست لبه‌ی تخت. دست و صورت جونگ‌کوک پر از خراش بود. آروم ولی سریع کارشو شروع کرد، زخم‌ها رو شست، ضدعفونی کرد، پانسمان بست.

وقتی کار جونگ‌کوک تموم شد، ات از تخت بلند شد و رفت سمت کمد جونگ‌کوک که هنوزم چند تا از لباس‌هاش توش بود. یه تیشرت بلند برداشت، رو به بقیه گفت:
– «همتون سرتونو برگردونید.»

تهیونگ، که می‌دونست ات شلوار پاش نیست، همون‌طور که بود تکون نخورد. ولی جونگ‌سو برگشت و حتی اومد نشست پای تخت که کمکش کنه.

حالا نوبت زخم ات بود. خون و خاک اطرافش جمع شده بود، پارچه پاره شده، زخم عمیق بود. ات با دقت شروع کرد تمیز کردن، بعد با یه انبر کوچیک، تکه فلز رو از پا بیرون کشید. خون دوباره راه افتاد، ولی انگار خودش رو به روی درد بسته بود. با آرامش شروع کرد به بخیه زدن.

هنوز وسط کار بود که یهو در اتاق با صدای تیز باز شد. مادر جونگ‌کوک، بی‌هوا اومد تو:
– «فردا یه مراسم داریم. همه مجلسی می‌پوشید. اجباریه.»

جونگ‌سو که هنوز کنج تخت نشسته بود، سریع گفت:
– «ولی ات همین الان پاش بخیه خورده!»

مادر با بی‌تفاوتی شونه بالا انداخت:
– «مهم نیست.»

و بدون اینکه منتظر جواب بمونه، برگشت و از اتاق رفت بیرون.

ات لحظه‌ای سرشو بلند نکرد. فقط همون‌طور که سوزن رو تو زخم می‌برد، زیر لب یه «باشه» گفت، انگار حتی حوصله بحث نداشت.
دیدگاه ها (۱)

پارت ۸۱

پارت ۸۲

پارت ۷۹

پارت ۷۸

دوست پسر دمدمی مزاج

رمان عشق و نفرتپارت4جونگ کوک از شرکت برگشت ات: سلامجونگ کوک ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط